در جوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد
در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد
آتش عشقت چنان از زندگی سیرم بکرد
آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد
آرزو دارم شبی عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد را
می رسد روزی که بی من سر کنی
می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی ...
دوست خوبم اگه تو وبلاگت از عکس های بهتر استفاده کنی حتما قشنگتر میشه . خوشحال میشم از وبلاگم دیدن کنی .
موفق باشی عزیز
سلام خوبی یه سری به کلبه من بزن ممنون میبشم